کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

سفر به شهر گل

فصل اردیبهشت قمصر کاشان و نیاسر از شهر های زیبای ایرانه و ما هم برای سیر و گشت به نیاسر سرسبز و از اونجا به قمصر رفتیم. باغات پر از گل بودو بوی اون در تمام شهر پراکنده بودو همه باغها پذیرای مسافرین بودند ما هم برای خرید گلاب به باغ مریم رفتیم و پس از خریدبه شهر بازیاومدیم که کنار پارک هم نمایشگاه بود ولی ذوق کسرا برای سوار شدن وسایل برقی زیاد بود و ما بیشتر وقتمون را تو شهر بازی گذروندیم. ابیانه هم یکی دیگر از روستا هایزیبای کاشانه که خیلی خوش آب و هواست. تمام خونه هاش کاه گلی و رنگ خاکش هم قرمز ه. مردمبیشتر با لباس های محلی هستندو این لباسها ی زیبارا به مسافرین کرایه میدادند . اینهم ننه پیر زن که کسرا بی...
31 ارديبهشت 1392

جشن ازدواج دانشجویی در برج میلاد

روز جمعه بود که با کسرا به برج میلاد رفتیم تا در جشن ازدواج دانشجویی که از قبل دعوت شده بودیم شرکت کنیم. کسرا خیلی خوشحال بود که به این مراسم میاد و به همین دلیل صبح را زودتر بیدار شد وآماده رفتن شدیم. مراسم شاد و خوبی بود. کسرا به محض دوست یابی در سالن همایش پی بازی رفت و هر زمان که موسیقی قطع میشد صدای اون و دوستش به گوش میرسید و با هیجان داد میزدند ودنبال هم میکردند. بعد از تموم شدن مراسم و گرفتن گل و شیرینی ومیوه به حیاط برج اومدیم. قبل از پذیرایی عکسش راگرفتیم کهبیشتراز خودشادادر میاورد وبعد از اونهم به دانشگاه اومدیم تا مجداد به رستوران بریمولی فبلش کسرا گیر داد که به مهد بریم و منهماونجا را بهش نشون د...
21 ارديبهشت 1392

جشن ازدواج دانشجویی در برج میلاد

روز جمعه بود که با کسرا به برج میلاد رفتیم تا در جشن ازدواج دانشجویی که از قبل   دعوت شده بودیم شرکت کنیم. کسرا خیلی خوشحال بود که به این مراسم میاد و به همین دلیل صبح را زودتر بیدار شد وآماده رفتن شدیم. مراسم شاد و خوبی بود.    کسرا به محض دوست یابی در سالن همایش پی بازی رفت و هر زمان که موسیقی قطع میشد صدای اون و دوستش به گوش میرسید و با هیجان  داد میزدند و دنبال هم میکردند. بعد از تموم شدن مراسم و گرفتن گل و شیرینی ومیوه به حیاط برج اومدیم. قبل از پذیرایی   عکسش را گرفتیم که بیشتر از خودش ادا در میاورد  و بعد از اونهم به دانشگاه اومدیم ...
21 ارديبهشت 1392

سفر به شهر گل

 فصل اردیبهشت قمصر کاشان  و نیاسر از شهر های زیبای ایرانه و ما هم برای سیر و گشت به نیاسر سرسبز و از اونجا به قمصر  رفتیم. باغات پر از گل بود و بوی اون  در تمام شهر پراکنده بودو همه باغها پذیرای مسافرین بودند ما هم برای خرید گلاب به باغ  مریم رفتیم و پس از خرید  به شهر بازی اومدیم که کنار پارک هم نمایشگاه بود ولی ذوق کسرا برای سوار شدن وسایل برقی زیاد بود و ما بیشتر وقتمون را تو شهر بازی گذروندیم. ابیانه هم یکی دیگر از روستا های زیبای کاشانه که خیلی خوش آب و هواست.     تمام خونه هاش کاه گلی و رنگ خاکش هم قرمز ه. مردم بیشتر  با لباس های ...
19 ارديبهشت 1392

کامیون کسرا و خطر سقوط

یکی از پارکهایی که به خونمون خیلی نزدیکهپارک گلها در مجتمع گلهاست. دو روز پیش من و کسرا آماده شدیم تا به پارک بریم به اصرار کسرا کامیونش را براه انداختیم. وقتی تو پارک بچه ها کسرا را با کامیون دیدند صداشزدند تا باهم بازی کنن من هم مواظب بودم تا با هم دعوا نکنن کسرا هم همیشه وسایل بازیش را به بچه ها میده همین پسری که مشکی پوشیده و جلوی کسرا نشسته کامیونش را برداشت و شروع کرد به دویدن کسرا هم به خاطر اینکه کامیونش را بگیره پشت سرش میدوید که امیر علی کامیونش را زمین زد و چرخش کنده شد من هم یک لحظه دیدم که امیر علی چرخ کامیون را به بالا پرتاب کردمن وقتی نزدیکتر شدم دیدم که کسرا لبهدیوار ایستاده و میخواد تا چرخ...
16 ارديبهشت 1392

کامیون کسرا و خطر سقوط

یکی از پارکهایی که به خونمون خیلی نزدیکه پارک گلها در مجتمع گلهاست. دو روز پیش من و کسرا آماده شدیم تا به پارک بریم به اصرار کسرا کامیونش را براه انداختیم. وقتی تو پارک بچه ها کسرا را با کامیون دیدند صداش زدند تا با هم بازی کنن من هم مواظب بودم تا با هم دعوا نکنن کسرا هم همیشه وسایل بازیش را به بچه ها میده همین پسری که مشکی پوشیده و جلوی کسرا نشسته کامیونش را برداشت و شروع کرد به دویدن کسرا هم به خاطر اینکه کامیونش را بگیره پشت سرش میدوید که امیر علی کامیونش را زمین زد و چرخش کنده شد من هم یک لحظه دیدم که امیر علی چرخ کامیون را به بالا پرتاب کرد من وقتی نزدیکتر شدم دیدم که کسرا&nb...
16 ارديبهشت 1392

ترفندهای کسرا برای گرفتن جایزه

بچه ها جایزه گرفتن را دوست دارن و کسرا هم از این قائده مستثنی نیست. و هر موقع که کار خوبی انجام میده به خاطر اینکه تشویق بشه از طرف من و یا پدرش جایزه دریافت میکنه . روز جمعه بود که من و کسرا با هم تنها بودیم و بعد از بیدار شدن از خواب و صبحونه خوردن . کارتون دیدن کم کم خودش را برای رفتن به پارک آماده میکرد. من مقداری کار داشتم و بهش قول دادم که زمانش برسه حتما میبرمشو به شرط اینکه کار خطایی هم انجام نده بهش پاستیل میدم . چند باری برای جیش کردن بهدستشویی رفت و گفت من پسر خوبی شدم جایزم را بده و از من جایزه پاستیل گرفت.بعد از مدتی ترفندی به کار برد و گفت مامان من پارسام شما هم خاله باش گفتم باشه وحسابی از کارهای...
15 ارديبهشت 1392

ترفندهای کسرا برای گرفتن جایزه

 بچه ها جایزه گرفتن را دوست دارن و کسرا هم از این قائده مستثنی نیست. و هر موقع که کار خوبی انجام میده به خاطر اینکه تشویق بشه از طرف من و یا پدرش جایزه دریافت میکنه . روز جمعه بود که من و کسرا با هم تنها بودیم و بعد از بیدار شدن از خواب و صبحونه خوردن . کارتون دیدن کم کم خودش را برای رفتن به پارک آماده میکرد. من مقداری کار داشتم و بهش قول دادم که زمانش برسه حتما میبرمش و به شرط  اینکه کار خطایی هم انجام نده بهش پاستیل میدم . چند باری برای جیش کردن به دستشویی  رفت و گفت من پسر خوبی شدم  جایزم را بده و از من جایزه پاستیل گرفت.بعد از مدتی ترفندی به کار برد و گفت مامان من پارسا...
14 ارديبهشت 1392

ذوق و شوق مدرسه با خرید کیف

مدتها بود پسرم دوست داشت کیفی برای رفتن به مهد کودک و مدرسه داشته باشه این آرزوبا خرید کیف برآورده شد و شوق رفتن به مدرسه در او چندین برابر شد. روزهای اول کوله پشتیشرا به دوش میانداخت و تا صبح باکیفش میخوابید. هرجایی هم که میرفتیم اونو با خودش میبرد و هر کسی هم که به خونمون میاومد کوله پشتیش را بهشون نشون میداد. به خاطر خرید کیف خیلی ازمون تشکر کرد و گفت خیلی خوشحالم که واسم کیف خریدین حالا دیگه میتونم با کیفم به مدرسه برم . دیروز هم عمه کسرا به دیدنش اومد و حسابی برای کیف جدیدش خوراکیخریده بود. من با خونه تماس گرفتم تاحالش رابپرسمکه بهم گفت من کتاب داستان و خوراکیها یم راتوی کیفم گذاشتم تا بعد از ظهر به ...
9 ارديبهشت 1392

ذوق و شوق مدرسه با خرید کیف

مدتها بود پسرم دوست داشت کیفی برای رفتن به مهد کودک و مدرسه داشته باشه این آرزوبا خرید کیف برآورده شد و شوق رفتن به مدرسه در او چندین برابر شد. روزهای اول   کوله پشتیش را به دوش میانداخت و تا صبح با کیفش میخوابید . هرجایی هم که میرفتیم اونو با خودش میبرد و هر کسی هم که به خونمون می اومد کوله پشتیش را  بهشون   نشون میداد.  به خاطر خرید کیف خیلی ازمون تشکر کرد و گفت خیلی خوشحالم که واسم کیف خریدین حالا دیگه میتونم  با کیفم   به مدرسه برم .  دیروز هم عمه کسرا به دیدنش اومد و حسابی برای کیف جدیدش  خوراکی  خریده بود.  من ...
9 ارديبهشت 1392